به یادتم (شنبه 86/2/22 ساعت 10:13 صبح)

                            من که اینجا کاری نمی کنم!
                         فقط، گهگاه
                     گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت می کنم!
                  همین!
              این کار هم که نور نمی خواهد!
      می دانم که مثل ِ همیشه، 
         به این حرفهای من می خندی!
           با چالهای مهربان ِ گونه ات...
             حالا، هنوز هم
               وقتی به آن روزیهای زلالمان نزدیک می شوم،
                 باران می آید!
                     صدای باران را می شنوی؟





آه (شنبه 86/2/15 ساعت 10:19 صبح)

سکوت تلخ مرا گریه های ریز ریز باران تلافی می کند

التماسی سرد وجودم را آتش می افکند

به حرمت فاصله ها آواز قلبم را به قاصدک ها می سپارم

چشمانم را می بندم، شاید خیال تو مهمانم شود

عجب!

خیالت به سراب ذهنم قدم نمی گذارد

شاید روزی برای همیشه تو را به فاصله ها بخشیدم

و همچون تو اشک باران را نادیده گرفتم

همچون تو صدای قلب ها را نشنیدم

تنها به جرم محبت؟؟!!

   دختر تنهای شب www.t a r a n e h h a g r o u p s.blogfa.com

 

 





نرو (شنبه 86/2/15 ساعت 9:46 صبح)

 

 

من از خدا خواستم،
نغمه های عشق مرا به گوشت
برساند تا لبخند مرا
هرگز فراموش نکنی و
ببینی که سایه ام به
دنبالت است تا هرگز
نپنداری تنهایی.
ولی اکنون تو رفته ای ،
من هم خواهم رفت
فرق رفتن تو با من این
است که من شاهد رفتن تو هستم


 

 





من ودلم (دوشنبه 86/2/10 ساعت 6:41 عصر)

دوباره تنها شده ام ،دوباره دلم گرفته است .دوباره دلم هوای تو را کرده است .

می خواهم برایت از باران بنویسم .یادت از بالای فرشتگان در کنارم می افتد و گلهای 

 

داوودی لحظه هایم را مترنم می کند و

به یاد شبی می افتم که تو را در میان شمع ها دیدم ،پروانه تو را سرود و خاکستر شد .

 

تو را در کجا می توان دید ؟در آواز شباویز های عاشق؟در چشمان یک آهوی مضطرب ؟ در شاخه های یک مرجان قرمز؟یا در شعر نیمه شب شاعری که دیشب برای همیشه سکوت کرد؟

 

دلم می خواهد وقتی باغ ها بیدارند ،برای تو نامه بنویسم  و از سیب هایی که هیچ گاه به دیدنم نیامدند ،گله کنم.

دلم می خواهد تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی .

 

دوباره تنها شده ام . کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برای تو آواز بخوانم ! کاش میتوانستم در بیشه ای گمنام زیر شمشاد ها باشم ،کاش نی توانستم از تو بنویسم !

 

دوباره تنها شده ام ،دوباره شب ،دوباره تپش این دل بیقرار،دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد

 

دلم می خواهد همه ی آسمانها پایین بیایند ،دلم می خواهد همه ی دیوار ها پنجره بشوند و من تو را در چشمانم بنشانم .

 

دوباره شب ،دوباره تنهایی ،دوباره شب ،دوباره یاد تو که این دل تنها را بیدار نگاه داشته است .



 





تنها (دوشنبه 86/2/10 ساعت 5:38 عصر)

سوختم وسوختم و ساختم .

تو که معنای عشقی به من معنا بده...





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدیدها: 3388 بازدید
  • درباره من

  • دختر تنهای شب
    منیره
    دلم تنگه
  • اشتراک در خبرنامه
  •